جنگ در عمان، چرا و چگونه؟
ایران در ظفار
فریدون مجلسی
دیپلمات پیشین ایران و کارشناس مسائل بینالملل
مسقط و عمان، یکی از پیشرفتهترین کشورهای خاورمیانه است. مردم آن با بهرهمندی از آموزش و بهداشت رایگان در رفاه و آسایش زندگی میکنند. این کشور نزدیک به پنجاه سال گذشته از ماجراجوییهای نظامی و درگیریهای سیاسی پرهیز کرده و درآمد نفت خود را صرف توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور کرده است و مردم آن از بالاترین استانداردهای آموزشی و فرهنگی و بهداشتی و مسکن و اشتغال در جهان برخوردارند. اما کشور قدیمی مسقط و عمان که زمانی دامنه نفوذ و حاکمیتش تا سواحل بلوچستان و تا ساحل آفریقایی زنگبار گسترده بود، در پنجاه سال پیش یکی از فقیرترین و عقب ماندهترین کشورهای جهان بشمار میآمد.
سعید ابن تیمور سلطان با نگرانی از اینکه مبادا افکار تجددخواهی سلطه استبدادی او را به چالش کشد، با هرگونه نفوذ تجددخواهی و نشانههای تمدن علمی و فرهنگی غربی در کشورش مخالف بود و در انزوای شدید درهای کشور را به روی خارج بسته بود. اما کشف نفت، خصوصاً در شرق ظفار در همسایگی ربعالخالی شبه جزیره عربستان نه فقط آن انزوا را تهدید کرد، بلکه طمع رقیب دیرین یعنی سعودی را نیز برانگیخت. فقط نفت نبود.
معمولاً تصور و ذهنیت مردم از عمان، همچون بخشهای دیگر شبه جزیره عربستان یادآور سرزمینی صحرایی و خشک و تپههای شنی و رمل است. اما در ایالت ظفار میان دریای عرب و ربعالخالی، کوهستانی سرسبز و زیبا قرار دارد که یادآور بخشهای شمالی جاده چالوس خودمان است.
یقیناً گذشته از تفاوتهای مذهبی و فرهنگی، این طبیعت متفاوت نیز در طمعورزی همسایه بزرگ وهابی مؤثر بوده است. در سال 1962 عربستان با تحریک احساسات ضد نفوذ بریتانیا در عمان، نخستین حامی برپایی شورش در ایالت ظفار بود. آنان را مسلح میکرد و در خاک خود آموزش میداد. نیروهای محلی عمان با شمار و تجهیزات اندک از عهده آنان برنمیآمدند. سپس عراق هم وارد ماجرا شد و بخشی از شورشیان را برای آموزش در خاک خود پذیرفت. در مرحله بعد که جنگ داخلی یمن میان طرفداران امام بدر مخلوع و پیروان حوثیاش با حمایت عربستان و سرهنگ سلال با حمایت مصر ناصری جریان داشت، شورشیان ظفار نیز گرایشهای ناصری پیدا کردند و با افزایش نفوذ چین در جنوب یمن که منجر به تجزیه یمن و تأسیس جمهوری دموکراتیک یمن شد، شورش ظفار نیز رنگ سرخ به خود گرفت و از اختیار عربستان خارج شد.
با گرایش شورش ظفار به چپ، شوروی نیز بیکار ننشست و در اوج جنگ سرد که جنگ ویتنام بشدت ادامه داشت، به رقابت با چین به تجهیز و حمایت از شورشیان ظفار پرداخت.
در سال 1970 پادشاه کنونی عمان، سلطان قابوس فرزند سلطان سعید ابن تیمور، با کودتایی حکومت را به دست گرفت و با اعلام عفو عمومی به نظام ارتجاعی پدر پایان داد و درهای آن کشور را به روی مدرنیته و توسعه گشود. سلطان قابوس برای مقابله با شورشیان طفار، ضمن بهرهمندی از کمکهای محدود بریتانیا، که مایل به خروج از منطقه و کاستن از هزینههای نظامی خود بود، از ملک حسین پادشاه اردن تجهیزات و کمکهایی گرفت. اما کفایت نمیکرد.
در سال 1972 چین با تغییر راهبردی بزرگی در سیاست خود، به تقدم توسعهطلبی و ماجراجوییهای ایدئولوژیک پایان داد و به برنامههای توسعه اقتصادی روی آورد و به محض برقراری رابطه سیاسی با رژیم پیشین ایران، به کمکهای خود به شورشیان در ظفار پایان داد. در سال 1973 سلطان قابوس از ایران تقاضای کمک کرد.
شاه سابق ایران که با افزایش ناگهانی بهای نفت و نقشی که در اوپک داشت و مایل بود با خروج انگلیس از شرق سوئز به نوعی جایگزین نیروهای غیربومی
در منطقه شود، با اعزام یک تیپ 1200 نفری هوابرد مجهز به هلیکوپتر شامل دو گردان موتوریزه به کمک سلطان قابوس شتافت. اینان توانستند راه استراتژیک عمان به سلاله را که شورشیان قطع کرده بودند بازگشایی کنند و راه ارتباطی ظفار به عدن را نیز بستند و مانع دستیابی شورشیان به کمک و تجهیزات اضافی شدند. به طوری که در نوروز 1974 (1353) سلطان قابوس برای سپاسگزاری شخصاً به ایران آمد. در آبان همان سال عملیات پاکسازی شورشیان کمونیست به انجام رسید. اما تا مدتی نیروهای یمن جنوبی با کمک شوروی مستقیماً به شورشیان پیوستند. آخرین مقاومتهای شورشیان ظفار در دی ماه 1354 پایان یافت.
رژیم پیشین ایران در جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب خود را متعهد به غرب میدانست و معتقد بود که گروه غیرمتعهد و اقمار شوروی جمعاً بلوک کمونیستی یا ضد غربی را تشکیل میدهند و نگران آن بود که با توجه به کنترل کمونیستها بر عدن و بابالمندب، در صورت پیروزی آنها بر مسقط و عمان مسیر دریای عرب و خلیج عمان و تنگه هرمز که شبه جزیره مسندم مسقط مشرف بر آن است، موجب مزاحمت ایران بشوند.
داوری هرچه باشد، میتوان گفت کسب تجربه گروههای نظامیان ایران که به نوبت به آن جبهه اعزام میشدند، برای ارتش ایران که تجربه جنگی نداشت، آموزشی عملی بود که 5 سال بعد هنگام تجاوز صدام به ایران بهکار آمد.
پایان یک تئوریسین
مرگ تقی ارانی، یک پرونده مفتوح
صمد شفیعی مقدم
روزنامه نگار
انور خامهای برای نام بردن از گروه زندانیان متهم به داشتن مرام اشتراکی در دوران رضاشاه (موسوم به گروه 53 نفر) نمیگفت 53 نفر، بلکه میگفت 50 نفر و 3 نفر. تقی ارانی نفر اول آن سه تن است که خامهای از بقیه جدایشان کرده، عبدالصمد کامبخش نفر دوم و محمد شورشیان نیز سومین بود.
تقی ارانی [متولد 1281 در تبریز] از آن افرادی بود که عشق به ایران در خونش موج میزد. از همین رو پس از عزیمت برای تحصیل به فرنگ در سال 1301 با مهمترین گروه ناسیونالیستهای ایرانی در اروپا پیوند خورد و خود را در ذیل مکتب مجله کاوه به رهبری یک تبریزی دیگر بهنام سیدحسن تقیزاده تعریف کرد.
مطالعات بعدی او در حوزه فلسفه و اندیشه او را به سوی ماتریالیسم رهنمون و به این ترتیب راه و آرمان جدیدی برای خود ترسیم نمود. با پایان تحصیل و دفاع از رساله دکترای شیمی در سال 1308 راهی ایران شد و به همراه مادر و خواهرانش در تهران عصر رضاشاهی سکونت کرد و به تدریس پرداخت و در کنار آن مجموعهای از رفقای همفکر را پیرامون خود گرد آورد و با همین گروه از رفقا و با همکاری ایرج اسکندری و بزرگ علوی، مجله دنیا را در بهمن 1312 منتشر کرد. نشریهای برای تبیین ماتریالیسم. همزمان رفقای خود را برای جذب رفقای بیشتر به تبلیغ واداشت، تبلیغ نفر به نفر و با رعایت اصول پنهان کاری.
ناسیونالیست سابق هنوز به ایران عشق داشت اما آرمان جدید او آرمانشهری داشت به پایتختی مسکو و رهبری ژوزف استالین که هرگونه ناسیونالیسم را
برنمیتابید. هم از اینرو ارانی دیگر آن ناسیونالیست سابق نبود بویژه آنکه یکی از رفقای مؤثر گروه که از هشت سالگی در روسیه زندگی کرده بود علناً گماشته شوروی در ایران بود. این رفیق آنقدر مؤثر بود که خامهای او را از 50 نفر دیگر جدا کرده بود: عبدالصمد کامبخش.
کامبخش از نسل شازدههای قجر بود که در روسیه خلبانی آموخته بود و بهدلیل سکونت در آن کشور، زبان روسی را چون زبان مادری تکلم میکرد. ورود او به ایران و حضور در نیروی هوایی، بیش از آنکه سودی برای مقاصد جاسوسی شوروی در ایران داشته باشد به ضرری بزرگ برای گروه ارانی تبدیل شد. بازداشت کامبخش پرده از راز دست اندرکاران مجله دنیا برداشت. مجلهای که از شدت علمی و فلسفی بودن برای مأموران اداره سانسور غیرقابل فهم و در نتیجه بیخطر تلقی میشد.
بازداشت اتفاقی محمد شورشیان که از آشنایان گروه بود اما بهدلیل بیخبری از مفاهیم ماتریالیستی توسط خامهای در زمره سه نفر عضو متمایز 53 نفر قرار گرفته، حلقه محاصره گروه تقی ارانی را تنگتر کرد و سرانجام در اوایل سال 1316 مطابق قانون منع تبلیغ مرام اشتراکی در ایران، ابتدا ارانی و سپس همه رفقا را در چنگال نظمیه رضاشاهی گرفتار کرد.
ترتیب بازداشت اعضا به شیوهای بود که ارانی در مظان اتهام لو دادن سایرین قرار گرفت. امری که با صحنه سازیهای کامبخش روز به روز تقویت میشد تا آنکه در جریان محاکمه و استماع دفاعیات کامبخش و ارانی، ورق برگشت و این بار کامبخش در مظان اتهام قرار گرفت. به فاصله کوتاهی از این رخداد، ارانی راهی انفرادی شد و در اندک زمانی با اعلام خبر مرگ او در 14 بهمن 1318 بر اثر بیماری تیفوس، رفقای زندانی خود را شوکه و خیال کامبخش را راحت کرد.
برخی حواریون ارانی همچون بزرگ علوی و انور خامهای تا پایان عمر معتقد بودند کامبخش نه تنها از مرگ او شوکه نشده بلکه برای سرپوش نهادن بر خیانت خود، طی هماهنگی با رفقای بالا (شوروی) امکان قتل عمد ارانی را فراهم کرده بود زیرا ارانی گرچه کمونیست بود اما احساسات ملیگرایی او نه از کامبخش نهان مانده بود و نه از
رفقای روس.
اعلام پزشک زندان به مادر تقی ارانی مبنی بر وجود سم در خون او، روایتهای اعضای 53 نفر از رفتارهای مشکوک کامبخش، طرد کامبخش از سوی 53 نفر پس از سقوط رضا شاه و آزادی از زندان و در نتیجه پناه بردن به شوروی و سرانجام پذیرش کامبخش به حزب تأسیس یافته توسط بقایای 53 نفر (حزب توده) با دستور و تحکم اتحاد جماهیر شوروی نشان از آن دارد که پرونده ارانی گرچه تا حدود زیادی مسکوت مانده اما هنوز نمیتوان آن را پروندهای مختومه دانست.
فوت آقای حاج شیخ عبدالکریم
شب شنبه ۱۰ بهمن ساعت یازده و نیم حضرت آیتالله آقای حاج شیخ عبدالکریم که از اجله علمای ایران بودند در اثر عارضه کسالت و ضعف مزاج بدرود حیات گفتند و صبح دیروز بر اثر انتشار خبر مزبور تمام اهالی قم برای تجلیل و تشییع جنازه خود را حاضر ساخته، ساعت ۱۲ ظهر شنبه مراسم تشییع جنازه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم با احترامات کامل معمول گردید. چند هزار نفر جمعیت در مراسم تشییع حاضر شدند و جنازه پس از اجرای تشریفات مخصوص در مسجد بالا سر واقع در صحن بزرگ به خاک سپرده شد. خبر فوت آیتالله آقای آقا شیخ عبدالکریم نه تنها جامعه روحانی را بشدت متأثر کرده بلکه قلوب همه را قرین تأثر نمود. مرحوم آیتالله با خصایل حمیده و صفات پسندیده و میهن دوستی و نوع خواهی و ترویج دیانت اسلام، یک نفر روحانی حقیقی و یک نفر میهن پرست واقعی محسوب میشدند که همواره در راه رواج دیانت اسلام جاهد و پیوسته خواهان ترقیات و سعادت میهن بودند. مراتب نوع پرستی ایشان بر همه کس واضح بوده و همه میدانند که مرحوم آیتالله در موارد عدیده و واقعی که بلایای ارضی و سماوی موجب بدبختی جمعی از هم میهنان میشد با همت عالی و اخلاق کریم خود به کمک هم میهنان شتافته و وسایل مادی و معنوی، آلام آنان را تسکین میدادند....
روزنامه کوشش- یکشنبه 11 بهمن 1315
نگاهی به تاریخچه تاسیس کتابخانه مجلس شورای ملی
گنجینهای در پارلمان ایران
دکتر علی ططری
مدیر مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی
از موضوعات جالب در تاریخ پارلمان ایران، اختلاف نظر در مورد تاریخ تأسیس کتابخانه است. اینکه درباره تأسیس کتابخانه در همان نخستین دوره در صحن علنی مجلس مباحثی در گرفت و حتی تشکیلات موقتی با عنوان کتابخانه وجود داشت، جای هیچ بحث و تردیدی نیست. به گواه اسناد موجود بویژه برخی خاطرات نمایندگان آن دوره و همچنین مشروح مذاکرات مجلس، دکتر «ولیالله خان نصر» نماینده اصناف سلمانی، حمامی، میرآب، یخچالی، آببند و اطبای پایتخت نخستین نمایندهای بود که از تأسیس کتابخانه سخن به میان آورد. وی در اینباره گفت:
«چون مرا برای کمیسیون لوایح قانونی و معارف معین کردهاند، لازم است این عرض را بکنم که در همهجای، پارلمانها، یک کتابخانه خصوصی دارند که در آن از تمام معاهدهنامهها و قانوننامههای دول هست؛ اینجا لازم است که همچو کتابخانه دایر شده، از کتب فقیهه و معاهدهنامهها و کدها، تمام موجود باشد. اگر این کتابخانه مرتب نشود، قوانین ما درست تنقیح نمیشود.»
«احتشامالسلطنه» دومین رئیس مجلس در دوره نخست نیز در خاطرات خود به تأسیس کتابخانه در همان دوره اشاره کرده و مینویسد: «تشکیل کتابخانه مجلس که با واگذاری کتب نفیس خطی و چاپی شخصی خود، آن را پایه گذاری کردم....» اما به نظر میرسد که این مجموعه کتاب در دوره دوم به مجلس اهدا شده باشد، زیرا در غیر این صورت در حادثه بمباران مجلس در پایان دوره نخست از میان میرفت. به طوری که پس از به توپ بسته شدن مجلس، حتی پردهها، فرشها و چارچوب درهای عمارت بهارستان ربوده شد، پس اگر کتابی هم وجود داشته در روز حمله به مجلس غارت یا نابود شده است. به نظر میرسد، احتشامالسلطنه این کتابها را در دوران ریاست خود یا زمانی که از ریاست مجلس استعفا داد، برای کتابخانه در نظر گرفته بود؛ اما به سبب مشغله کاری یا احیاناً نبودن مکانی مناسب، آنها را از محوطه بهارستان منتقل نکرده و زمانی که قصد ترک ایران را داشت به «مخبرالسلطنه هدایت» سپرد تا هر زمان که طرح تأسیس کتابخانه عملی شد این کتابها نخستین مجموعه آن باشد. به هر روی، با به توپ بسته شدن مجلس طرح تأسیس کتابخانه تا مدتی فراموش شد و اگر کتابی هم در ساختمان مجلس وجود داشت، نابود یا غارت شد.
اما در دوره دوم مجلس شورای ملی طرح تأسیس کتابخانه مجلس بهصورت جدیتری از سوی برخی نمایندگان از جمله «ارباب کیخسرو شاهرخ» نماینده اقلیت دینی زرتشتیان پیگیری شد؛ بهطوری که در ماده 135 نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی، مصوب 26 ذیالحجه 1327 - 18 آذر 1292، ارباب کیخسرو با همکاری مخبرالسلطنه هدایت و «سیدنصرالله تقوی» تعداد 202 نسخه از کتابهای «میرزا ابوالحسن جلوه» را خریداری کردند. البته، مجموعه عمدهای برای کتابخانه خریداری نشد و هرچه میخریدند بهصورت محدود بود. با اهدای چند مجموعه دیگر در این سالها - که مجلس اغلب دوره فترت خود را میگذراند- کتابخانه مجلس توسعه قابل توجهی یافت و زمینه برای افتتاح رسمی آن مهیا شد.
ارباب کیخسرو در خاطرات خود دلایلی را برای تعویق در افتتاح رسمی کتابخانه برشمرده است. وی در دیباچه فهرستی که برای کتابهای فرانسویزبان کتابخانه تهیه کرده بود، مینویسد:
«از آغاز افتتاح مجلس شورای ملی در دوره دوم تقنینیه که حقیر یکی از نمایندگان بودم و در تمام آن دوره از طرف مجلس برای اداره کردن امور اداره مباشرت مجلس انتخاب شده بودم، چنانکه در بودجههای پیشنهادی به مجلس متذکر میشدم، همواره آرزوی تأسیس و ترتیب کتابخانه به وضع صحیح داشتم. لکن متأسفانه از کثرت کارهای اداری و ادای تکالیف نمایندگی و علت قلت مالیه مملکت فراغت و سعادت موفق شدن به این مقصود حاصل ننمودم.»
همچنین در جایی دیگر وی به دورههای تعطیلی و فترت مجلس در سالهای 1288 تا 1300 خورشیدی اشاره دارد و آن را از دلایل مهم تأخیر در افتتاح رسمی کتابخانه دانسته است.
اما جالب است بدانیم که در سالهای تعطیلی و فترت مجلس، کتابخانه آن فعال بوده و البته برخلاف امروز، محل رفتوآمد بسیاری از نمایندگان و حتی هیأترئیسه مجلس بوده است؛ بهطوری که آنان بیشتر اوقات فراغت خود را در کتابخانه مجلس سپری میکردند. «میرزاحسینخان مؤتمنالملک» رئیس دوران نخستین مجلس، از مراجعان فعال کتابخانه در این سالها بود.
کتابخانه مجلس عبارت بود از دو اتاق تودرتو که در قسمت شرقی حوضخانه مجلس و زیر عمارت مشروطه واقع شده بود. این مکان اکنون پس از مرمتهای سالهای پیشین از شرایط مناسبی برخوردار شده و تغییر کاربری داده و بخشی از موزه مجلس به شمار میآید.
رفتوآمدهای نمایندگان مجلس به کتابخانه در سالهای 1290 تا 1300 خورشیدی - که بجز یک سال، در باقی ایام مجلس تعطیل بود- موجب شد تا اشخاصی همچون مؤتمنالملک در ایجاد مکانی آبرومند و مستقل برای کتابخانه به فکر بیفتند. این مهم پس از مدتی با خرید خانه و باغ «عزیزالسلطان» (ملیجک) در بخش شرقی عمارت مشروطه و در دوره پنجم مجلس شورای اسلامی مهیا شد. این مکان با پیگیریهای «سیدحسن مدرس» و ارباب کیخسرو شاهرخ خریداری و مقرر شد بخشی از آن عمارت با نظر استاد «جعفرخان معمار کاشانی» برای محل کتابخانه آمادهسازی و تغییر کاربری یابد. سرانجام از سال 1302 خورشیدی این مکان برای انتقال کتابها آماده شد و به مرور تا سال 1304 که کتابخانه بهصورت رسمی گشایش یافت، تجهیزات لازم نیز برای استفاده عموم فراهم آمد. نخستین میز و صندلیها و قفسههای کتابخانه توسط استاد «علی نجار بروجردی» ساخته شد.
در نهایت به پیشنهاد «قاسم صوراسرافیل» و «علیاکبر دهخدا» و موافقت ارباب کیخسرو شاهرخ، «یوسف اعتصامالملک آشتیانی» (پدر پروین اعتصامی) بهعنوان نخستین مدیر کتابخانه با یک معاون و یک کتابدار کار خود را آغاز کرد.
لندن -۲4 ژانویه - رویتر خبرگزاری فرانسه: ۱5 دقیقه بعداز ظهر امروز به وقت تهران خبر رسید که سروینستون چرچیل نخستوزیر زمان جنگ انگلستان درگذشته است. چرچیل بهنگام مرگ ۹۰ سال داشت و از 14 روز قبل در حال اغما بسر میبرد. لردموران پزشک مخصوص چرچیل رسماً اعلام کرد که چرچیل، مردی که به هیچکس تسلیم نشده بود، در ساعت ۸ بامداد امروز پس از یک مبارزه طولانی سرانجام به مرگ تسلیم شد. چرچیل 14 روز قبل براثر یک سکته مغزی در بیهوشی فرو رفت و امروز فاش شد که خبر سکته او چهار روز مکتوم مانده بود. در تمام این مدت چرچیل در حال اغما بود و لحظهای هم هوش خود را باز نیافت و تا دم مرگ از حادثهای که بر او گذشته بود بیخبر ماند و در بیخبری محض بدرود حیات گفت.
روزنامه اطلاعات
یکشنبه 4 بهمن 1343